من به مکتب آمدم با شاعران همدم شدم
در مسیر شعر من افتادم و
کس ندید افتادگیم
آمدم در جمع ایشان تاکمی صحبت کنم
سالهاست من در مسیر کاتبی افتادم و
کس ندید افتادگیم
دوستان در انجمن کاری ،کارستان می کنند
من به ایشان در مسیر بس گران افتادم و
کس ندید افتادگیم
بهر این فرصت که بر من داده شد
بارها از بهر سجده بر زمین افتادم و
کس ندید افتادگیم
یک خدایی هست ، بهر مشکلات حامی من
آنقدر نعمت به من داد که خاک افتادم و
کس ندید افتادگیم
او به سیبی کرد ما را امتحان
بهر بخشش بارها من زمین افتادم و
کس ندید افتادگیم
یک ندایی گفت : کیست یاری کند خون خدا
سالها من کربلا افتادم و.
کس ندید افتادگیم
یک زمانی عشق را من در خراسان دیدمی
بر زیارت راه را با صد دعا افتادم و
کس ندید افتادگیم
من به عشق یار کردم صد سفر
من برای عشق از چرخ و فلک افتادم و
کس ندید افتادگیم
چشم لیلی دیدم و غوغا شد اندر جان من
من به چشمانش به دام افتادم و
کس ندید افتادگیم
یک زمانی چون پرنده ، می پریدم آسمان
با مسیر اشتباه ، من در قفس افتادم و
کس ندید افتادگیم
چند باری بهر کارای فخور و خوب خود
بهر تشویق مدیران ، روی سن افتادم و
کس ندید افتادگیم
عشق را من پیشه کردم ، من شدم عاشق عشق
من برای عشق در ، صدها خطر افتادم و
کس ندید افتادگیم
حجت بقایی
18/02/1398
:: برچسبها:
شعر فارسی ,
شعر ایرانی ,
حجت بقایی ,
ادبیات ایرانی ,
فارسی ,
شاعر ایرانی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 25
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0